نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





ای دل...

دیدے اے دل عاقبت زخمت زدند

گفته بودم مردم اینجا بدند

دیدے اے دل ساقه جانت شکست

آن عزیزت عهد پیمانت شکست

دیدے اے دل در جهان یک یار نیست

هیچکس در زندگے غم خوار نیست

دیدے اے دل دوستیها بے بهاست

کمترین چیزے که می یابے وفاست

نو بهار عمر را دیدے چه شد

زندگے را هیچ فهمیدے چه شد

اے دل اینجا باید از خود گم شوے

عاقبت همرنگ این مردم شوے...

 

smsplz.com-pic asheghaneh jadid esfand 92 (291)


[+] نوشته شده توسط سینا در 19:4 | |







عشق

 پسری که تو را دوست داشته باشد تنت را عریان نمیکند.

بلکه لباس عروس بر تنت میکند...

بفهم عشق اگر واقعا عشق بود 

لذت بوسه بر پیشانی خیلی بیشتر از لب دادن بود.

اگر عشق واقعی باشد همان دستانت را که میگیرد،

حتی برای لحظه ای دیوانه اش میکند.

و از برق چشمانت مست میشود.

احتیاج به هم اغوشی و هم خوابی نیست.

اگر عشق "مردانگی" داشته باشد

از دوری یکدیگر هم لذت میبرید

چون مطمئن هستی جایت در میان قلبش ثابت است

لازم نیست هر روز هفت قلم ارایش کنی که مبادا خوشگلتر از تو دلش را ببرد.

خیالت تخت است که تو با همان قیافه و خود واقعیت حاکم ذهن او هستی

این مطمئن بودن رابطه یعنی

بالیدن به خودت

که یک مردی در زندگی داری تا همیشه تکیه گاهت است

و یقین داری که تنها انتخابش تو هستی و بس

 


[+] نوشته شده توسط سینا در 19:29 | |







بادکنک...

برای فرزندت از بین تمام اسباب بازی ها یک بادکنک بخر . . .

بازی با بادکنک خیلی چیزا رو به بچه یاد میده . . .

بهش یاد میده که باید بزرگ باشه اما سبک، تا بتونه بالاتر بره!

بهش یاد میده که چیزای دوست داشتنی می‌تونن توی یه لحظه،

حتی بدون هیچ دلیلی و بدون هیچ مقصری از بین برن، پس نباید

زیاد بهشون وابسته بشه!!

مهم‌تر از همه بهش یاد میده که وقتی چیزی رو دوست داره نباید

اون قدر بهش نزدیک بشه . . .


[+] نوشته شده توسط سینا در 19:21 | |







شیطان...

شیطان را دیدم...

نشسته بر بساط صبحانه و ارام لقمه بر میداشت...

گفتم : ظهر شده ... هنوز بساط کار خود را پهن نکرده ای؟ بنی ادم نصف روز خود را بی تو گذرانده اند...

شیطان گفت: خود را باز نشسته کردم... پیش از موعد.

گفتم : به راه عدل و انصاف برگشته ای؟ یا سنگ بندگی خدا را بر سینه میزنی؟

شیطان گفت: من دیگه ان شیطان توانای سابق نیستم دیدم انسانها انچه را من شبها به ده وسوسه پنهانی انجام میدهم روزانه به صد دسیسه اشکارا انجام میدهند... اینان را به شیطان چه نیاز است؟؟؟

شیطان در حالی که بساط خود را برمیچید تا در کناری ارام بخوابد زیر لب گفت :

ان روز که خداوند گفت بر ادم و نسل او سجده کن نمی دانستم که نسل او در

زشتی و دروغ و خیانت تا کجا میتواند فرو رود... و گرنه در برابر ادم به سجده میرفتم

و می گفتم که: همانا تو خود پدر منی...

 

سالهاست که شیطان فریاد میزند...ادم پیدا کنید ...

سجده خواهم کرد

 


[+] نوشته شده توسط سینا در 18:37 | |